داستایوفسکی و پدر کشی
نویسنده : زیگموند فروید
فروید در (داستایوسکی و پدرکشی)، براداران کارامازوف را را هم پای هاملت اثر شکسپیر و ادیپ اثر سوفوکل می داند که موضوع هر سه پدرکشی است. فرویددر این مقاله چهار بعد را در شخصیت داستایوسکی تحلیل می کند که عبارتنداز:هنرمند خلاق، فرد روان رنجور، موعظه گر و مفسده جو و دو گونه صرع را از هم متمایز می کند صرع عضوی و صرع عاطفی فروید داستایوسکی را دچار صرع روانی می داند که نقطه عطف روان رنجوری وی در هجدهمین سال عمرش می داند که دراین زمان خبر مرگ پدرش را می شنود، حملات صرع وی تنبیهی برای خویشتن بوده است که آرزوی مرگ پدرش را داشته است اکنون پدر وی مرده است. داستایوسکی به شخصیت های رمانهایش خشونت، خودمحوری و جنایت را فرافکنی می کند که شواهد قوی برای انطباق هویت وی با آنها است، پدرکشی در کارامازوف انعکاس همین خواسته داستایوسکی است. اضطراب داستایوسکی در مورد مرگ که او در جوانی همراه با حالتی از خواب سنگین تجربه کرده بود نشانی است برای اینکه داستایوسکی بوسیله مرگ یا آرزوی مرگ شخص دیگر تعریف می شود که برانگیراننده مکانیسم خود تنبیهی در وی است.
دیدگاه خود را ثبت کنید