📖اسبهای خالدار
نویسنده:ویلیام فاکنر
اسبهای خالدار، یکی از سه رمان کوتاهی است که ویلیام فاکنر نوشته است. داستان چنین آغاز می شود: کمی قبل از غروب مردهایی که دم ایوان دکان لمیده بودند، چشمشان به گاری رو بسته ای افتاد که از سمت جنوب در حالیکه قاطرهایی آن را می کشیدند به طرف آنها می آمد. پشت سر گاری، قطاری از موجوداتی وُل می زدند که حتی از فاصله دور هم مشخص بود موجودات زنده ای هستند. در زیر نور یکنواخت دم غروب، آن موجودات قد و نیم قد، رنگارنگ به نظر می رسیدند. درست مثل اینکه کسی یک ردیف پوستر رنگارنگ را - مثلا پوسترهای یک سیرک روی تابلوی اعلانات - نامنظم و تا چند تا در میان تا نصفه پاره کرده باشد. قطار دنباله گاری با آن رنگها و اندازه های متفاوت درحالیکه حرکت دسته جمعی آنها موج به خصوصی داشت - مانند دنباله یک بادبادک - پشت سر گاری در حرکت بودند.
یکی از مردها پرسید: ;این دیگه چه کوفتیه؟;
کوئیک جواب داد: ;یه سیرکه;...
دیدگاه خود را ثبت کنید