دانلود رمان افسانه دل pdf از فریده رهنما
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
نسخه کامل و اصلی
ژانر رمان :عاشقانه
مهتا در خانواده ای دنیا آمد که اختلاف سنی پدر ومادرش بیش از ۲۱ سال بود وبه همین دلیل پدرش در سن ۱۵سالگی
تصمیم به شوهر دادانش گرفت مادر به مخالفت با پدر پرداخت واین ماجرا تا دیپلم گرفتن او مسکوت ماند بعد از دیپلم
فرزین برادر زرین دوست کودکی ودوران نوجوانی اش به او ابراز علاقه کرد ولی…
بخشی از رمان
اولین باری که کفش مادرم اندازه ی پایم شد،شادیم حد و اندازه ای نداشت.
یک لنگه اش را به دست گرفتم و دوان دوان به طرف او رفتم و در حالی که می کوشیدم تا با پیچ و تابی که به صدایم
می دادم محبتش را جلب کنم و چون همیشه وی را در مقابل خواسته هایم وادار به تسلیم می نمایم گفتم :
– این کفش ها را به من می دهی؟ حاال دیگر کامال اندازه ی پایم شده. خیلی وقت است ندیده ام که از آنها استفاده کنی.
لبخند محبت آمیزی بر لب آورد و گفت :
– نیم وجبی،حالا دیگر می خواهی کفش پاشنه بلند بپوشی؟
آن موقع سیزده سال بیشتر نداشتم و خودم هم تعجب می کردم که چطور به همین زودی می توانم پا به روی جای
پای مادرم بگذارم.
ملتمسانه پاهایم را به زمین کوبیدم و با سماجت تکرار کردم:
– خواهش می کنم مامان آتها را به من بده.
– اما عزیزم حالا دیگر کفش پاشنه صناری مُد نیست. برای همین هم خیلی وقت است که آنها را به پا نکرده ام.
– چه حیف،گرچه حتی اگر هم مُد نباشد،من دوست دارم آنها را به پا کنم.
مادر زیرچشمی نگاهم کرد و با لحن طنزآمیزی پرسید :
– نکند می خواهی با آنها لی لی و جفتک چهارگوش بازی کنی؟
به اعتراض پاسخ دادم :
– نه این خیال را ندارم. فقط دلم می خواهد آنها مال من باشد.
– باشد مال تو. ولی سعی نکن با پوشیدنش خودت را مسخره ی همساالنت کنی.
کفش ها مال من شد و با وجود اینکه هیچوقت آنها را به پا نکردم داشتنش باعث می شد که احساس غرور کنم و
دیگر میلی به بازی های کودکانه نداشته باشم.
مادرم زن ظریف و زیبایی بود و در جمع خانوادگی چشمان سیاه کشیده و موهای مشکی براقش نظر همه را به سوی
خود جلب می کرد. تصویر چشمان درش و سیاه و بینی کوچک و ظریفش در چهره من و برادرم یکتا منعکس می شد.
ولی از همان اوان کودکی نقش قد بلند و کشیده ی پدر در بدن ما همچون رسم خطوط اندامی بود که هنوز کشیدنش
به پایان نرسیده است
مشخصات کتاب
دیدگاه خود را ثبت کنید