کلباسی دوست و همکار دیرینة هوشنگ گلشیری بود و شاید بتوان گفت آثارش روایاتی قویتر از گلشیری دارد و حتی در زمانی که گلشیری در ابتدای کارش به شاعری مشغول بود، ایشان داستان مینوشت.
اما یار گرمابۀ دوران جوانیاش (گلشیری) گوی سبقت را از او میرباید و خیلی زود با دومین اثرش، (شازده احتجاب) شهرتی در ادبیات معاصرپیدا میکند؛ ولی کلباسی اینطور نمیشود.
کلباسی قبل از انقلاب، تنها یک مجموعه کوچک به چاپ سپرد (سزباز کوچک) و بعد از انقلاب تنها دو مجموعه داستان بیرون داد که متأسفانه حامل شیوه یا نگاه جدیدی نبودند (و ادامه همان حال و فضای سرباز کوچکاند) و در سایۀ جوانها و تازه آمدهگان قرار گرفت و دیده نشد.
او به تدریس پرداخت، کتابی ترجمه کرد (ادبیات و سنتهای کلاسیک) و مدتی نیز از ایران به استرالیا برای تدریس و زندگی رفت و ما او را به همان شکل در حاشیه دیدیم و هیچوقت به شکل جدی در ادبیات معاصر حضور نداشت؛ و این دریغی است قابل بررسی بیشتر برای این نویسندة مستعد که اگر لب به سخن باز کند، حتماً ماجراها دارد از ادبیات معاصر، که کسانی که با او همنشیناند، این را میدانند که کلامی شیوا و تأثیرگذار با لحن و صدایی مانند بازیگران آثار شکسپیر دارد.