ترجمه: مهدی سحابی
کتاب همه می میرند، رمانی نوشته ی سیمون دوبووار است که نخستین بار در سال 1946 منتشر شد. کنت ریموند فوسکا، نجیب زاده ای ایتالیایی است که به زندگی ابدی محکوم شده است. رژین، دختری جوان و زیبا است که در تئاتر بازیگری می کند. رژین نمی تواند وجود مستقل دیگران را بپذیرد و در حقیقت، حتی حضور دیگران در اطرافش باعث آزردگی خاطر او می شود. او آنچنان خودشیفته و خودخواه است که خیلی از اوقات به خاطر حسادت به آن هایی که بیدارند، خود را از خواب محروم می کند. رژین آرزوی جاودانگی را در سر می پروراند و به شکلی متناقض، از دنیایی طلب توجه می کند که آن را بی ارزش می داند. این شخصیت روزی با فوسکا آشنا و از راز او باخبر می شود. رژین شیفته ی فوسکا می گردد و تمام ذهنش را این فکر به خود مشغول می کند که نمایش هایش در تئاتر در ذهن فوسکا جاودان خواهد شد. فوسکا شروع به روایت گذشته ی خود می کند و کارهایش در طول هفت قرن گذشته را برای رژین شرح می دهد. اما این خاطرات طولانی، چه تأثیری بر دختر جاه طلب داستان دارد؟
دیدگاه خود را ثبت کنید