فهرست مطالب
مقدمه
نظریه بوئن
هشت مفهوم نظری به هم پیوسته بوئن
۱ . خود تمایز یافتگی( تفکیک خویشتن)
اشکال تمایز یافتگی
سطوح تمایز یافتگی
خصوصیات افراد تمایز یافته
خصوصیات افراد تمایز نیافته
۲. مثلث ها
نتایج مثلث سازی
۳.نظام عاطفی خانواده هسته ای
۴. فرافکنی خانوادگی
۵. گسلش عاطفی
۶. فرایند انتقال چند نسلی
۷. جایگاه همشیرها
۸. واپس روی اجتماعی
بخشی از متن
مقدمه
انتخاب فرد درست و شایسته برای ازدواج یکی از پر خطرترین موضوعات پیش رو برای افراد مجرد در کلیه کشور ها است و اگر این تصمیم به هر دلیلی نادرست گرفته شود، صدمات زیادی به فرد و جامعه می زند. غالب نظریه های زوج درمانی بر این نکته تاکید دارند که مهارت های ارتباطی به طور موثر، راهی برای افزایش احساس مثبت در رابطه زناشویی است، همچنین آنان معتقدند که زوج ها برای همیشه تسلیم عوامل ویران کننده رابطه نیستند بلکه مهارت هایی وجود دارد که آنها می توانند یاد بگیرند تا از تاثیر منفی این عوامل در امان مانده و راه دوستی، حمایت و صمیمیت را در پیش گیرند.
یکی از مهم ترین عوامل موثر در فرایند رشد افراد، خانواده اولیه آنها است. در واقع نقش ها و روابطی که افراد در خانواده اصلی دارند، اساس و زیربنای روابط آینده آنها می شود.
بوئن عقیده دارد که سطح تمایز یافتگی یک فرد که در خانواده اولیه (اصلی) به دست می آید، یک تاثیر بلندمدت و حیاتی در زندگی آینده او دارد و یکی از حوزه هایی که از سطح تمایز یافتگی فرد تاثیر می پذیرد،کیفیت رابطه او با دیگران است. به زبان ساده خود تمایز یافتگی یعنی، فرد بعد از گذشت چند سال فرمول زندگی خود را کشف کند و بر اساس آن با دیگران رابطه برقرار کند. نکته ای که در اینجا مطرح می شود این است که فرد خود تمایز یافته، در حقیقت به عنوان یک فرد مستقل از یک خانواده با یک فرد مستقل از خانواده دیگر وارد رابطه می شود و به گونه ای کشور جدید خود را با فرمول جدید مد نظر خود تشکیل می دهد و این کشور دارای مرز، پادشاه و وزیر جدید است و با کشور قبلی خود (خانواده پدری) تفاوت هایی دارد.
همچنین بوئن اعتقاد دارد بیشترین تاثیر خود تمایز یافتگی، بر میزان ارتباطات فرد است. یعنی تمایز یا فردیت وآمیختگی یا باهم بودن نشانه تعادل فرد در زندگی است، به این شکل که خانواده دائما در حال کشمکش بر سرتعادل سازی میان احساس باهم بودن و وحدت، و تفکیک خود در اعضا است که در نتیجه این کشمکش،اضطراب به وجود می آید که تنها پادزهر این وضعیت، رسیدن به افتراق و تفکیک است. (فرایندی که فرد در آن یاد می گیرد مسیر حرکت خود را ترسیم کند نه آنکه دائما از رهنمودهای خانواده یا دیگران تبعیت کند.) در واقع شخص تمایز یافته قادر است میان فکر کردن و احساس کردن، توازن برقرار کند. با اینکه فرد مستعد هیجان است اما دارای خویشتن داری نیز است که در مقابل کشش تکانه های هیجانی می تواند مقاومت داشته باشد. هدف اصلی در تمایز یافتگی برقراری تعادل بین شناخت و احساسات است و هر چه درجه خودتمایز یافتگی زن و شوهر کمتر باشد، آنها بیشتر دچار اضطراب می شوند و برای از بین بردن این اضطراب دست به مثلث سازی می زنند و یکی از طرفین، عضو دیگری را وارد معرکه می کند و این از شدت اضطراب می کاهد، برای مثال میتوان به زن و شوهر هایی اشاره کرد که مثلا خانم خانه اکثر مواقع بر سر مادر شوهرش با همسر خود بحث میکند و باعث ناراحتی می شود... درحالی که افراد تمایز یافته به ندرت بر سر نفر سومی بحث و جدل راه میندازند.
نکته مهم دیگر آن است که یکی از عوامل موثر در بروز اختلالات رفتاری کودکان تمایزنایافته، مادران هستند، به این صورت که حمایت بیش از اندازه مادران از فرزندان خود باعث می شود که این افراد در آینده دچار مشکل شوند و قادر به تصمیم گیری درست و به جا در موقعیت های متفاوت نباشند و به گونه ای افراد وابسته شکل می گیرند.
خود تمایز یافتگی دارای ابعاد روانی درون فردی و بین فردی است. در سطح درون فردی، خودتمایز یافتگی به توانایی تشخیص عواطف از فرایند های عقلانی مربوط می شود و در سطح بین فردی، تمایز یافتگی شامل توانایی ایجاد تعادل در مستقل بودن فرد است در عین اینکه با دیگران ارتباط نزدیک دارد.
نظریه بوئن
بوئن مبدع نظریه نظام های خانواده است ، وی خانواده را یک واحد عاطفی و شبکه ای از روابط در هم تنیده ای می پندارد ، وقتی می توان آن را بهتر درک کرد که از چارچوب چند نسلی یا تاریخی آنرا تحلیل کرده باشیم. رویکرد نظری او و اقدامات درمانی همراه آن به مثابه پلی است ، بین رویکردهای روان پویشی که بر رشد و تحول خویشتن، مباحث بین نسلی، و اهمیت گذشته تاکید می ورزند و رویکرد های مبتنی بر نظریه سیستم ها که توجه خود را به تکوین کنونی واحد خانواده و تعامل های آن در حال حاضر محدود می سازند.بوئن دریافت که بسیاری از مفاهیم روانکاوی به قدری فردی هستند که نمی توان به سادگی به زبان خانواده برگرداند. او معتقد بود که نیروی محرکه زیربنای بسیاری از رفتارهای بشر منبعث از فراز و نشیب های زندگی خانوادگی، همزمان میان اعضای خانواده بر سر دوری از هم و در عین حال با هم بودن است (وایلی ۱۹۹۰، گلدنبرگ ۱۹۲۶).
موری بوئن از همان آغاز کار بالینی با بیماران اسکیزوفرنیایی و خانواده های آنها در کلینیک منینجر و همچنین در NIMH، بر اهمیت نظریه در پژوهش، اهداف آموزشی، و فراهم آوردن زمینه مقدماتی راهنما برای فعالیت های متخصص بالینی در خلال روان درمانی تاکید می کرد.بوون بواسطه آموزش قبلی خود، علاقه مفرطی به تاکیدات فردگرایانه داشت. او در آغاز کار تحت نظر منینجر، برای درمان اشخاصی که در اثر بیماری های شدید بستری شده بودند، رویکردهای روانکاوی خلاقانه بکار می برد. او علاقه خاصی به تاثیر احتمالی همزیستی مادر و فرزند در شکل گیری اسکیزوفرنی داشت. بوئن اظهار داشت که امکان دارد اسکیزوفرنی زاییده دلبستگی تکیه گاه حل نشده با مادری باشد که خودش ناپخته جلوه می کند و محتاج فرزند است تا نیازهای عاطفی خویش را ارضا کند ، او به کار با مادر و فرزند ، در کنار هم پرداخت . در این برنامه ، مادران به همراه فرزندان اسکیزوفرنی شان در کلبه های موجود در محوطه کلینیک چند ماه در کنار هم زندگی می کند. بوون دریافت شدت عاطفی تعامل مادر – فرزند نیرومند تر از آنی است که تصور می کرد. این شدت خصیصه کل روابط خانواده است. پدران و همشیرها نیز بعدها معلوم شد که نقشی کلیدی در ایجاد و تداوم مشکلات خانواده ایفا می کنند، چونکه دایماً میان مجموعه های مختلفی از اعضای خانواده ائتلاف های مثلثی شکل بوجود می آورد و از میان می رود. بوون توجه خود را معطوف به چیزی کرد که به نظام عاطفی خانواده مشهور بود ( گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۸)
و ...
دیدگاه خود را ثبت کنید