درباره کتاب ترلان اثر فریبا وفی
دو دختر جوان که به دنبال یافتن شغل سر از آموزشگاه پاسبانی درمیآورند. محیطی خشن و ناآشنا. پر از فرمانهای نظامی و قوانین دستوپا گیر. محیط آموزشگاه با دخترانی که هر کدام از شهری آمدهاند سطر به سطر نشان داده میشود. راوی رفتهرفته با داستانهای هر کدام آنها آشنا میشود و در کنارش داستان خودش را هم دارد. او میخواهد نویسنده شود ولی نوشتن با آن محیط در تعارض هست. ترلان در پی حل این تعارض است و در کش و قوس ماجراهای داستان به خواست درونی خود نزدیک میشود.
بخشی از کتاب:
ترلان سرش را تکان میدهد. به همین سادگی کلمات محکم و آشنای زندگی اش بی مصرف شده است بودند. به درد نوشتن انشای سوزناک می خوردند ولی به کار توضیح زندگی جدیدیش نمی آمدند. زندگی اش عوض شده است بود و کلماتش نه . کلمات عاریه ای جدیدی را در اختیارش گذاشته بودند ولی آنها مثل مورچه های سیاه از سر ورویش اوج می رفتند ، گوشت تنش را گاز می گرفتند و عذابش می دادند. باید به رعنا بگوید که کلمات خودش را می خواهد ، کلماتی که مثل گیاهانی ترد و نازک با دستهای خودش پرورده باشد.مال خودش باشد.
دیدگاه خود را ثبت کنید