🏆
هرابال، تنهایی پر هیاهو را در سال های ممنوع القلمبودنش نوشت که درهمان سالها بصورت مخفیانه انتشار یافت. هرابال که پس از نوشتن این کتاب به زندگی خود خاتمه می دهد، اینگونه ما را به دنیای پرهیاهوی خود می کشاند:
سیوپنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این “قصهی عاشقانهی” من است. سیوپنج سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله را خمیر میکنم و خود را چنان با کلمات عجین کردهام که دیگر به هیئت دانشنامههایی درآمدهام که طی این سالها سهتُنی از آنها را خمیر کردهام. سبویی هستم پر از آب زندگانی و مردگانی که کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود. آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمیدانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده.
از اینجا به بعد معنی پیشرفت، پسرفت است. درست است: پیشرفت به مبدا، یعنی پسرفت به سوی آینده.
لائوتسه: به دنیا آمدن یعنی به در رفتن و مردن یعنی به درون آمدن.
سرنوشت من عذر خواستن از همه بود. من حتی از خودم هم به خاطر آنچه بودم، به خاطر طبیعت گریزناپذیرم، تقاضای بخشش دارم.
منی که تمام عمر به انتظار دریافت نشانه ی عنایتی کتاب خوانده بودم هرگز کلامی از بالا نشنیده بودم ولی مانچا که همیشه از کتاب نفرت داشت ، به چیزی تبدیل شده بود که مقدر بود باشد و حال درباره اش کتاب می نویسند و با بال های سنگی اش در پرواز خویش اوج می گیرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید