رمان : ارباب خشن و وحشی من
نویسنده : بنت الهدی جهانگیری . بنت الهدی.ج
ژانر : اربابی ، عاشقانه ، اجتماعی
نویسنده:بنت الهدی جهانگیر
تعداد صفحات:209
این رمان در سه ژانر متفاوت به قلم کشیده شده است.
عاشقانه ، اجتماعی ، اربابی
از نظر خیلی ها رمان اربابی باید فوق العاده خشن باشه و شخصیت ارباب خشن و بی رحم واقع بشه !
از نظر من خشونت الکی رمان و قلمم رو تکراری میکنه.
اگر رمانی با قلم و داستانی متفاوت را میخواهید این رمان نه اینکه از نظر بنده زیرا از نظر خیلی ها متفاوت!
این رمان عشق رو به چالش کشیده !
ذره ذره ریشه زدن عشق رو در قلب یک انسان رو نشان داده.
عشق و خشم مخالف هم هستند .
امیدوارم این رمان از نظر شما خوب باشه و از قلم من خوشتون بیاد و دوست داشته باشید.ارباب خشن و وحشی من
خلاصه رمان: ارباب خشن و وحشی من»
صبح زیبا و آفتابی روز پنجشنبه بود مثل همیشه تو حیاط بزرگ عمارتمون دور میز روی صندلی های راحتی نشسته بودیم
با سامین دستشو رو سرم گذاشت موهامو بهم ریخت جیغ بنفشی کشیدم:
اه سامین تو خیلی بدی همش موهای منو بهم میریزی به مامان ستاره میگما.!!!!
با لبخند شیطونی و خبیثی لپمو کشید:
اشکال نداره تو بهش بگو منم میگم پریچهر عشقمه دوست دارم موهاشو بهم میریزم لپاشم میکشم اصلا تو مال خودمی
هر کاری دلم بخواد انجام میدم به تو هم مربوط نمیشه خانوووووم ارباااااااب
باز جیغ بنفشی زدم که نگهبانا همراه با عموم و بابام اومدن بابا و عمو پیام میخندیدن انگار نه انگار که این سامین بدجنس داره اذیتم میکنه.
عمو رفت پشت سامین زد رو شونه سامین:
ارباب خشن و وحشی من برای اندروید
عجبااااااااا آقا سامین چیزای جدید میشنوم ازتون حالا دیگه چه راحتم میگی که من مال تو ام
اصلا از کجا میدونی که من مال تو میشم همیشه میگن جوجه ها رو آخر پاییز میشمارن
انگار خورد تو پرش آخه سرش رو پایین انداخت از چهره اش ناراحتی و غصه اش معلوم بود خیلی تلخ و آروم گفت:
تو راست میگی من یه مردی هستم که هیچ پولی ندارم حساب بانکی هام خالیه
نه مثل تو و بقیه ارباب زاده ها پولدار باشم من هیچ قصر یا عمارتی ندارم
یه خونه ۸۰ متری کوچیک تازه خدمتم تموم شده و دانشگاه پزشکی قبول شدم.
پدرم خر پول و مایه دار نبوده من مثل تو پدرم زنده نیست و مثل پدر تو عین یه شیر قوی پشتم نیست.
دانلود ارباب خشن و وحشی من pdf
ببخشید پریچهر خانوم من غلط کردم من بیجا کردم که دلم و به شما دادم همیشه گفتن تا پول داری احترام مردم
و بقیه پشتته اما وقتی فقیر باشی باید بشینی و له شدنت و زیر پای مایه دار ها ببینی.
حالا فهمیدم چرا مامانم میگفت دلت و به پرچیهر نده
و لقمه ای بردار که اندازه دهنت باشه نه بزرگتر که تو گلوت گیر کنه که نیاز به آب داشته باشی و به سختی از گلوت بره پایین!
بدون اینکه حرف دیگه بزنه بلند شد رفت بابام مثل همیشه خونسرد و جدی با عموم رو صندلی های راحتی نشستن بابا اخم ظریفی کرد:
پریچهر با اینکه حقیقت رو گفتی ولی بازم مواظب کارهات باش
اون مگه عشقت نیست تو مگه همیشه و همه جا نگفتی سامین عشقته و تو عاشقشی؟
سرم رو پایین انداختم و سرم و تکون دادم بابا با همون لحن پر تحکم و جدی ادامه داد:
دیدگاه خود را ثبت کنید